سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گناه وتنهایی

خدایا کفر نمی گویم پریشانم چه می خواهی تو از جانم . مرا بی آنکه خودم خواهم اسیر زندگی کردی !!! خداوندا اگر روزی رعرش خود به زیر آیی ،لباس فقر بپوشی و غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی وشب آهسته وخسته و تهی دست وزبان بسته به سوی خانه باز آیی ،زمین و آسمان را کفرمی گویی!نمی گویی؟

خداوندا گر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی ،لبت برکاس? مسی بگذاری وقدی آنطرف ترعمارت های مرمرین ببینی واعصابت برای سکه ای این سو وآن سودر روان باشد ،زمین واسمان را کفر می گویی! نمی گویی؟

خداوندا اگر روزی بشر گردی ، زحال بندگانت با خبر گردی ،پشیمان می شوی از قص? خلقتت ، ازاین بودن ار این بدعت . خداوندا تو مسئولی ،خداوندا تو میدانی که انسان بودن وماندن در این دنیا دشوار است . چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/10ساعت 11:36 صبح توسط منصوره نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ